Die Reise nach Berlin |سفر به برلین

داستان آلمانی
Max und Sarah standen am Flughafen, um ihren Flughafen-Abflug nach Berlin zu machen. Es war ihr erster Ausflugnach Deutschland und sie waren sehr aufgeregt. Sie hatten ihre Reisetascheund Handgepäckbei sich und waren bereit für das Abenteuer.
Max zeigte am Schalterseine Reisepapiere, und die Dame am Schalter gab ihm und Sarah ihre Boardkarten. „Ihr Flughafen-Flug geht in zwei Stunden. Bitte gehen Sie zum Wartebereichund warten Sie auf die Fluginformationen,“ sagte sie freundlich.
Max und Sarah gingen zum Wartebereichund setzten sich auf einen freien Platz. Sie schauten auf die Fluginformationstafel, um zu sehen, wann ihr Flug aufgerufen wird. Es gab viele Menschen im Wartebereich, die ebenfalls auf ihren Flugwarteten. Einige reisten geschäftlich, andere auf Urlaub.
Plötzlich wurde ihr Flugaufgerufen. „Flughafen-Flughafen, Flug nach Berlin, jetzt am Gate 15!“ Max und Sarah standen schnell auf, nahmen ihr Handgepäckund gingen zum Gate. Der Sicherheitsbeamte bat sie, durch den Metalldetektorzu gehen, und nachdem alles in Ordnung war, konnten sie ins Flughafen-Flughafen gehen.
Sie setzten sich auf ihre Plätzeim Flughafenund schnallten sich an. Das Flughafen-Flughafen startete und sie flogen nach Berlin. Max und Sarah waren froh und gespannt auf das, was sie in Berlin erwarten würde.
ترجمه فارسی:
مکس و سارا در فرودگاه ایستاده بودند تا پروازشان به برلین را انجام دهند. این اولین سفر آنها به آلمان بود و بسیار هیجانزده بودند. آنها چمدان مسافرتی و چمدان دستی خود را داشتند و آماده ماجراجویی بودند.
مکس در کانتر بلیط و مدارک مسافرتی خود را نشان داد، و خانم پشت کانتر به او و سارا کارت پرواز داد. با لبخند گفت: پرواز شما دو ساعت دیگر است. لطفاً به سالن انتظار بروید و منتظر اطلاعات پرواز باشید.
مکس و سارا به سالن انتظار رفتند و روی یک صندلی خالی نشستند. آنها به صفحه اطلاعات پرواز نگاه میکردند تا ببینند چه زمانی پروازشان اعلام میشود. افراد زیادی در سالن انتظار بودند که منتظر پرواز خود بودند. بعضی از آنها برای کار سفر میکردند و بعضی دیگر به تعطیلات میرفتند.
ناگهان پرواز آنها اعلام شد. „پرواز برلین، در حال حاضر در دروازه ۱۵!“ مکس و سارا سریع بلند شدند، چمدان دستی خود را برداشتند و به سمت گیت رفتند. مامور امنیتی از آنها خواست که از دستگاه تشخیص فلز عبور کنند و پس از اینکه همه چیز مرتب بود، آنها وارد هواپیما شدند.
آنها روی صندلیها در هواپیما نشستند و کمربند ایمنی خود را بستند. هواپیما پرواز کرد و آنها به سمت برلین پرواز کردند. مکس و سارا خوشحال و مشتاق به اتفاقات پیش رویشان در برلین بودند.
کلمات پرکاربرد:
Flughafen-Abflug | پرواز از فرودگاه |
Ausflug | سفر |
Reisetasche | چمدان مسافرتی |
Flughafen | فرودگاه |
Handgepäck | چمدان دستی |
Schalter | کانتر |
Reisepapiere | مدارک مسافرتی |
Boardkarten | کارت پرواز |
Wartebereich | سالن انتظار |
Fluginformationen | اطلاعات پرواز |
Platz | صندلی |
Fluginformationstafel | صفحه اطلاعات پرواز |
Flughafen | فرودگاه |
تعطیلات | تعطیلات |
Gate | گیت / دروازه |
Metalldetektor | دستگاه تشخیص فلز |
Flughafen |
پرواز |
Flughafen | هواپیما |
2.Laura und der Flughafenbummel |لارا و گشتوگذار در فرودگاه

داستان آلمانی
Laura war früh am Flughafen, weil sie ihren Flug nach Berlin pünktlich erwischen wollte. Sie hatte ihr Handgepäck und einen großen Koffer dabei. Zuerst ging sie zum Check-in-Schalter, um einzuchecken. Die Flughafenmitarbeiterin fragte sie nach ihrem Reisepass und gab ihr die Boardingpass. „Ihr Flug wird in zwei Stunden abfliegen. Bitte gehen Sie zur Passkontrolle und danach zur Sicherheitskontrolle,“ sagte die Mitarbeiterin freundlich.
Laura stellte sich in die lange Warteschlange für die Passkontrolle. Es dauerte eine Weile, aber schließlich konnte sie ihren Reisepass vorzeigen und zur Sicherheitskontrolle gehen. Dort musste sie ihren Koffer und Handgepäck durch den Scanner legen und selbst durch den Metall-Detektor gehen. Alles war in Ordnung, und sie konnte ihre Sachen wieder einpacken.
Nachdem sie die Sicherheitskontrolle passiert hatte, ging Laura zum Gate, wo ihr Flugzeug bald starten würde. Sie setzte sich in den Wartesaal und beobachtete die Flughafenbusse, die die Passagiere zum Flughafen-Flughafen brachten. Die Abflugzeit wurde auf der Flughafenanzeigetafel angezeigt, und Laura wusste, dass es bald Zeit war, ins Flughafen-Flughafen zu gehen.
Plötzlich hörte sie die Durchsage: „Passagiere für Flug 123 nach Berlin, bitte begeben Sie sich zum **Gate 12.“
Laura stand auf, nahm ihr Handgepäck und ging zum Gate 12, wo sie ihre Boardingpass vorzeigte. Ein freundlicher Flughafenmitarbeiter wünschte ihr einen guten Flug. Wenig später stieg sie in das Flugzeug, und der Flughafen begann sich langsam zu verkleinern, während das Flughafen-Flughafen in den Himmel abhob.
ترجمه فارسی:
لارا هیجانزده بود چون بالاخره قرار بود به لندن پرواز کند. پرواز او بعدازظهر بود، اما وقت کافی داشت که فرودگاه را جستجو کند. او تصمیم گرفت که یک پیادهروی در فروشگاهها داشته باشد.
فروشگاه دوتی فری بزرگ و روشن بود و بسیاری از مسافران در حال تماشا کردن محصولات بودند. لارا اول به یک فروشگاه وسایل الکترونیکی رفت تا ببیند آیا چیز جالبی وجود دارد یا نه. او یک هدفون پیدا کرد که مدتها بود میخواست آن را داشته باشد، اما قیمت آن کمی زیاد بود. „شاید دفعه بعد”، فکر کرد و ادامه داد.
سپس به یک فروشگاه مد رفت که لباسها و کفشهای زیبایی داشت. او یک جفت کفش امتحان کرد که خیلی به او میآمد، اما در خانه کفشهای زیادی داشت. بنابراین دوباره آن را گذاشت و به فروشگاه بعدی رفت.
لارا یک فروشگاه کوچک با کیفهای دستی و لوازم سفر پیدا کرد. او یک کیف زیبا دید که برای سفرش کاملاً مناسب بود. فروشنده به او تخفیف خوبی داد و لارا تصمیم گرفت کیف را بخرد. او از خریدش راضی بود و آماده سفر شد.
قبل از اینکه به سمت گیت برود، لارا خواست چیزی برای خوردن بخرد. به یک کافه کوچک رفت و یک اسموتی و یک ساندویچ سفارش داد. او در یک مکان کنار پنجره نشست، غذایش را خورد و مسافران را که از کنار او میگذشتند تماشا کرد.
وقتی زمان رسید، لارا به سمت گیت رفت، جایی که پرواز او به زودی اعلام میشد. او خوشحال بود که از زمان خود استفاده کرده بود و بدون عجله خرید کرده و استراحت کرده بود قبل از اینکه سفرش شروع شود.
کلمات پرکاربرد:
Flughafen | فرودگاه |
Spaziergang | گشتوگذار |
Läden | فروشگاهها |
Duty-Free-Shop | فروشگاه دوتی فری (بدون مالیات) |
Elektronikgeschäft | فروشگاه وسایل الکترونیکی |
Kasse | صندوق |
Kopfhörer | هدفون |
Mode-Shop | فروشگاه مد |
Kleidung | لباسها |
Schuhe | کفشها |
Handtaschen | کیفهای دستی |
Reisezubehör | لوازم سفر |
Rabatt | تخفیف |
Gate | گیت / دروازه |
Smoothie | اسموتی |
Sandwich | ساندویچ |
Fensterplatz | مکان کنار پنجره |
Flughafen | فرودگاه |
سخن آخر
در نهایت، میتوان گفت که یادگیری زبان یک فرآیند پیوسته و جذاب است که نیاز به تلاش و تمرین مستمر دارد. یکی از بهترین روشها برای تقویت مهارتهای زبانی، خواندن کتابهای داستانی به زبان آلمانی است. کتابهای داستانی نه تنها به شما این امکان را میدهند که دایره لغات خود را گسترش دهید، بلکه با قرار گرفتن در موقعیتهای مختلف داستانی، شما با ساختارهای گرامری و الگوهای زبان آشنا میشوید. همچنین، خواندن داستانها به تقویت مهارتهای شنیداری و نوشتاری کمک میکند و باعث میشود زبان را در متنهای واقعی و طبیعی یاد بگیرید. این روش، علاوه بر اینکه لذتبخش است، به شما این فرصت را میدهد که با فرهنگ و تفکرات دیگر جوامع آشنا شوید و به شکل غیرمستقیم، تفکر انتقادی و مهارتهای تحلیلی خود را تقویت کنید.